به نام عشق

در کمال ناباوری برگشتم با کوله باری از غم و ناامیدی... هر وقت که دارم ناامید میشم وقتی لب چاقوام میامو به این وب سر میزنم... خدا من پریشان حال را به دست پرمهر و محبتت میسپارم... زندگی گرچه میگذره ولی خب میگذره.. ناامید چرا باید بود وقتی خورشید هنوز هر صبح همه جا را پر از مهربونیاش  میکنه...من میخوام کوله بار غمو رها کنم همین جا بزارمش و با امید دوباره و شروعی تازه آغاز کنم... من زندگی رو با تموم بدیاش رها میکنم... من از این پس آرام و رهایم