شاید بسیاری از جوانان بگویند، ملانصرالدین دیگه چیه و این قصه ها دیگه قدیمی شده. ولی باید گفت که روایت های ملانصرالدین تنها متعلق به کشور ما و یا مشرق زمین نیست. شاید شخصیت او مربوط به دوران قدیم است ولی پندهای او متعلق به تمام فرهنگ ها و دورانهاست. ملانصرالدین شخصیتی است که داستان هایش تمامی ندارد و هنوز که هنوز است حکایات بامزه ای که اتفاق می افتد را به او نسبت می دهند و حتی او را با بسیاری از موضوعات امروزی همساز کرده اند. در کشورهای آمریکایی و روسیه او را بیشتر با شخصیتی بذله گو و دارای مقام والای فلسفی می شناسند. به هر حال او سمبلی است از فردی که گاه ساده لوح و احمق و گاه عالم و آگاه و حاضر جواب است که با ماجراهای به ظاهر طنزآلودش پند و اندرزهایی را نیز به ما می آموزد.
وظیفه و تکلیفروزی ملانصرالدین بدون دعوت رفت به مجلس جشنی.
یکی گفت: "جناب ملا! شما که دعوت نداشتی چرا آمدی؟"
ملانصرالدین جواب داد: "اگر صاحب خانه تکلیف خودش را نمیداند. من وظیفهی خودم را میدانم و هیچوقت از آن غافل نمیشوم."
شیرینیروزی ملا از شهری می گذشت، ناگهان چشمش به دکان شیرینی فروشی افتاد به یکباره به سراغ شیرینی ها رفت و شروع به خوردن کرد.
شیرینی فروش شروع کرد به زدن او، ملا همانطوریکه می خورد با صدای بلند می خندید و می گفت: عجب شهر خوبی است و چه مردمان خوبی دارد که با زور و کتک رهگذران را وادار به شیرینی خوردن می کنند!
خر نخریدم انشاءاللهملانصرالدین روزی به بازار رفت تا دراز گوشی بخرد.
مردی پیش آمد و پرسید: کجا می روی؟ گفت:به بازار تا درازگوشی بخرم.
مرد گفت: انشاءالله بگوی.
گفت: اینجا چه لازم که این سخن بگویم؟ درازکوش در بازار است و پول در جیبم. چون به بازار رسید پولش را بدزدیدند.
چون باز می گشت، همان مرد به استقبالش آمد و گفت: از کجا می آیی؟
گفت: از بازار می آیم انشاءالله، پولم را زدند انشاءالله، خر نخریدم انشاءالله و دست از پا درازتر بازگشتم انشاءالله!
نردبانروزی ملا در باغی بر روی نردبانی رفته بود و داشت میوه می خورد صاحب باغ او را دید و با عصبانیت پرسید: ای مرد بالای نردبان چکار می کنی؟
ملا گفت نردبان می فروشم!
باغبان گفت: در باغ من نردبان می فروشی؟
ملا گفت: نردبان مال خودم هست هر جا که دلم بخواهد آنرا می فروشم.
سلام به بچه های خیلی خوب... چطورین؟میخوام در مورد چیزایی که تو ذهنم میگذره بنویسم.. گاهی وقتا تو زندگی یه نشونه هاییه .. من که انجوری توجیحش میکنم... کافیه دریچه های قلبو باز کنی و منتظر باشی.. نمیدونم دقیقا چیه! ولی شاید حس ۶ م باشه!؟ مثل اینکه تا اینکه یکی در موردم فکر میکنه یا میخواد چیزی بهم بگه یا میخواد ازم سوال بپرسه یا اینکه تا تو فکر کسایی میرم که برام مهمن یا دوسشون دارم ( البته من همه رو دوست دارم کم یا زیاد...) حداکثر تا فردا ازشون خبردار میشم.. البته به این میگن دل به دل راه داره... یا یه جورایی تخیل و تلقین و تله پاتی... ولی خب زیاد تجربه کردم که مثلا یهو تو ذهنم یه حرف در مورد یه نفر تکرار میشه که چند ثانیه بعد از اون یه نفر یه چیزی میشنوم... حتی دانشگاهی که رفتما.. بعضی بچه هایی که دیدم دقیقا همون کسایی هستن که ۲ ماه قبل تو فکرم دیدمشون البته نه ۱۰۰٪شون خالص باشه ولی خیلی چیزاشون.... تا بحال شده تو یه روز سخت گیر کنی مثلا مریض باشی.. یا کسی تو رو نادیده گرفته باشه .. مثلاحتی .. بهتره دیگه اینجوری ننویسم بالاخره من یه ذره که دوستشون دارم.. در عین گرسنگی و خستگی و اینکه مثلا امتحان داری و به دلایلی نتونستی یه دور کامل بخونی و تنها فکر و تمرکزت روی درسه.. یهو یکی خیلی واضح ومطمئن با یه کسی که تابحال ندیدیش صحبت میکنه... این تو فکرته.. خیلی بلند و واضح.. با خودت میگی آخه چرا وسط امتحان.. تو حتی از این پسره که همه میگن خیلی جالبه خوشت نمیاد یه جورایی بی خیالشی.. با خودت میگی مطمئنم ارم خوشش میاد ولی من که ازش خوشم نمیاد... شاید اونم داشت تو فکرش باهام ارتباط برقرار میکرد آخه...یهو به ساعتش نگاه کرد وبعدش با سرعت به من..این همون کاریه که برای اینکه بفهمیم کسی داره ما رو نگاه میکنه یا نه استفاده میشه.. نمیدونم چرا ولی من یادمه که اون روز فقط احساس میکردم هر لحظه نزدیکه از نفس برم.. ولی سعی کردم مثه همیشه محکم باشم.. یه چیزای بعدشم بود اصلا بی خیال.. شایدم این یکی واقعا توهمه..ولی من که اصلا تو اون شرایط حوصله خودممو نداشتم.. البته فهمیدم من هیچ قیافه ای رو قشنگ نمیبینم مگه این که روحشو دوست داشته باشم البته تو آدمای دیگه تا آخرش رفتم و دیدم احساساتم بهم راست گفتن... خب این یکیو به فرشته درونم ربط میدم که فکر کنم بهش میگن نفس مطمئنه......تا بحال شده سوار قطار میخوای بشی سریع با دلت بگی خدایا یعنی میشه این یکی تو کوپه من باشه و بعد ببینی واقعا اون فرد تو کوپه خودته... بعدم سریع باهاش دوست بشی ... اینو نمیدونم چرا نزدیکای ۳ شب از خواب میپرم و بعدشم یه فکر رو در مورد خودم حس میکنم آخه چند ماهی میشه.. هر چی فکر میکنم بابا خودتو گیر آوردی... نمیشه یه جورایی واقعا یه چیزایی حس میکنم به یه نتایجی هم رسیدم.. بقیه تا فردا ولی واقعا فکر میکنین من یه چیزیمه یا خودمو گیر آوردم... هر تصویری که توی ذهنت میبینی تو واقعیتم وجود داره..
من میخوام خود خودم باشم همین... چند تا رفتارو باید تثبیت کنم و اول از همه من برای خودم به این دنیا اومدم دوما اصلا درست نیست آدما بخاطر ا ین و اون زندگی کنن شاید اگه زیادی خوب باشیم دلمون تنگ بشه برای بد بودن.. زیادی خوب باشی یکنواخت میشی زیاریم بد باشی یکنواخت میشی پس سوال من اینکه باید ترکیبی از خوب وبد بود؟! .. البته که نه.. خوب باش بعدم سعی کن خودت باشی کاراتوانجام بده.. بعد صبور باش ..تو کاراتو بخاطر خود خودت انجام میدی دلیلی برای استرس نیست.. از دیگران نباید بترسی.. کاری که از بقیه بهتره رو انجام بده.. اگه باد موافق نیومد خب معلومه باد مخالف میاد دلیلی نداره ضعفاتو بزرگ کنی دنبال نقاط قوت باش اونا رو بزرگ کن.. هر جا هستی باش، اسمانت ابی و دلت از غصه دنیا خالی.. بزار هر اتفاقی قرار بیفته بیاد تو خودتی خود خودت تو هیچ وقت تنها نیستی ..خدا باتاته، فرشته درون ،افکارت احساساتت شخصیتت همه چیزت ،کسایی که دوست داری جاشون سرجاشونه حتی اگه ازشون دور بشی چرا باید بترسی خدا همون قدر که خدای توه خدای اونا هم هست درست باش اروم باش گذشت کن حتی در برابر کسایی از گذشتت الان هیچ بویی نبردن بالاخره که درک میکنن ولی منتظر اون موقع نباش.. تو کاری نمیکنی که کسی مسخره کنه خب اگه یه اشتباه کوچولو کردی کردی دیگه مجبور نیستی این همه سخت بگیری.. کار درستو انجام بده نزار بری بیخودی تو فکر این جوری تو افکارت غرق میشی به کار درست فکر درست مشغول شو همه چی درسته دنیا ارزشی نداره پس دلیلی نداره سخت بگیریش..وقتی یه چیزیو بنویسی یا برای یه کسی درددل کنی.. به افکارت مثل کتابای کتابخونه سامان میده ..حالا چند تا راه حل جلو راته.. چیزی که در مورد خودم میدونم فقط اینه که میخوام همه لحظه هام برام مثل آب خوردن آسون باشه..
سلامُ من امروز از یه دوست تقریبا قدیمی ناراحت شدم از دروغ و دورنگیش ولی باز بی خیال عاشقه دیگه........ پس این جمله خوشگلا رو که تازه خوندم مینویسم....
«آنگاه که عشق تورا میخواند، بهراهش گام نه! هرچند راهی پرنشیب. آنگاه که تورا زیر گستره بالهایش پناه میدهد، تمکین کن! هرچند تیغ پنهانش جانکاه. آنگاه که باتو سخن آغاز کند، بدو ایمان آور! حتی اگر آوای او رؤیای شیرینت را درهمکوبد، مانند باد شرطه که بوستانی را.» جبران خلیل جبران
«انسان موظف است که عاشق حقیقت باشد و اظهار آن را به خاطر عشقی که نسبت به آن دارد، از تکالیف حتمی خود بداند.» ساموئل اسمایلز
«پیوند عشق حقیقی حتی با مرگ گسیخته نمیشود، چه رسد به دوری.» ولتر
«تا دوری نزدیک نتوانی بود. اگر همیشه دور بمانی، عشق خواهد مرد. اگر همیشه نزدیک بمانی، عشق خواهد مرد.» اوشو
«تنها زمان، قادر به درک عظمت عشق است.»
الف«تجربه به ما میآموزد که عشق آن نیست که به هم خیره شویم؛ عشق آن است که هردو به یکسو بنگریم» آنتوان دو سنتاگزوپری
«خیال میکنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستی// دچار یعنی عاشق!// و فکر کن چه تنهاست، اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد// چه فکر نازک غمناکی!// دچار باید بود!» سهراب سپهری
«دوستی خالصترین عشق است. دوستی والاترین صورت عشق است جایی که چیزی نمیخواهی، شرطی قائل نمیشوی، جایی که ایثار کردن عین لذت است. یکی بسیار نصیب میبرد، اما این اصل نیست، این نصیب خودبهخود پیش میآید. انسان نیاموخته است که زیباییهای تنهایی را دریابد. او همیشه آوارهٔ جستن نوعی پیوند است، میخواهد با کسی باشد – با یک دوست، با یک پدر، با یک همسر، با یک فرزند، با یکی و کسی... اما نیاز اساسی آن است که به گونهای فراموش کنی که تنهایی.» اوش
«روح عاشق هیچگاه در خانه نیست.» کارل فریدریش ویلهلم واندر
«سرزمینی در جهان نیست که عشق، از عاشقان شاعر نسازد.» ولتر
«صوفیان عشق را علاج همه دردها و کیمیای وجود تعریف کردهاند. عشق فقر را به ثروت تبدیل میکند، گدا را به شاهزاده، جنگ را به صلح، جهل را به دانش و جهنم را به بهشت مبدل میسازد.» حسین الهی قمشهای
«عاشق رؤیاهای خود را خودش می سازد.» کارل فریدریش ویلهلم واندر
«عشاق دلباخته معمولأ در سکوت بهسر میبرند.» شارل دو منتسکیو
«عشق با درد همراه است – چون رشد را موجب میشود. عشق با درد همراه است چون عشق چنین میطلبد. عشق با درد همراه است چون عشق دگرگون میکند. عشق با درد همراه است، چون در عشق از نو زاده میشوی.» اوشو
«عشق بلایی است که همه خواستارش هستند.» افلاطون
«عشق بهترین نغمه در موسیقی زندگی است. انسان ِ بدون عشق، هرگز با همسرایی باشکوه بشریت همنوا نخواهد شد.» روک شناید
«عشق به مثابه یک پیوند رخ مینماید اما در خلوت ژرف آغاز میگردد. هنگامی که به تمامی در تنهایی خود خرسندی، هنگامی که مطلقاً به دیگری نیازمند نیستی، وقتی حضور دیگری یک احتیاج نمینماید، آنگاه است که توانایی دریافت عشق را خواهی داشت. اگر وجود دیگری نیاز تو باشد، تنها میتوانی بهرهکشی کنی. تزویر کنی، مسلط شوی، اما عشق نمیتوانی بورزی.» اوشو
«عشق،پایدارترین قدرت جهان است.» مارتین لوتر کینگ جونیور
«عشق تنها دردی است که بیمار از آن لذت میبرد.» افلاطون
«عشق تنها قدرتی است که دشمن را به دوست بدل میکند.» مارتین لوتر کینگ جونیور
«عشق حواس را از دیدن عیوب منع میکند.ارسطو
«عشق حیات عاشق را تشکیل میدهد، والا معشوق بهانهاست.» آلفونس کار
«عشق، خودرو بینقصی است؛ راننده و سرنشین ناقصند و راه ناهموار.» فرانتس کافکا
«عشق، سختترین سنگها و صخرهها را نرم میکند.» ضربالمثل آلمانی
«عشق نیست، عشقورزیدن است. پیوند نیست، پیوندیافتن است. ترانه نیست، ترانهخواندن است. رقص نیست، رقصیدن است.» اوشو
«عشق و اشتیاق، بالهای پرنده بلندپرواز خلاقیت است.» یوهان ولفگانگ گوته/ افیژنی در تاوریس
«عشق همچون توفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد.» ارد بزرگ
«عشق یک پیوند است. عاشق و معشوق هر دو تلاش میکنند خود باقی بمانند، در پیوند و در عین حال مستقل، چنین است که مبارزه آغاز میشود.» او
«ما به دنیا آمدهایم که دوستداشتن و عشقورزیدن را بیاموزیم.»
«مادر، یگانه موجودی است که حقیقت عشق پاک را میشناسد.» انوره دو بالزاک
«ناصحام گفت: بجز غم چه هنر دارد عشق؟ // برو ای خواجهٔ عاقل، هنری بهتر از این؟» حافظ
«و عشق ٫تنها عشق - تو را به گرمی یک سیب میکند مهمان» سهراب سپهری
«هر انسانی با آگاهی کامل به آیین عشق، به این سیاره خاکی پا میگذارد. مشکل شما هر چه باشد، امتحان محبت است. اگر بتوانید از راه محبت در این آزمایش پیروز شوید، مسأله شما حل خواهد شد. اگر نه، آنقدر به درازا خواهد کشید تا از راه محبت، مسأله خود را حل کنید. زیرا مشکل شما مجالی برای تشرف به آیین عشق است.» اسکاویل شین
«یک ذره خشم شعله عشق را تیزتر میکند.» کارل فریدریش ویلهلم واند.
سلام به همه؛ آدم وقتی یه جورایی ناامید میشه بعدش یه امید تازه داره! این چند جمله رو بعد از اینکه این حالت بهم دست داد تو صفحه اسام نوشتم و:
قلبت می خواد فاصله ها رو طی کنه و به قلب من برسه، ولی هر دفعه که راه میره کلی غصه میخوره چون اشتباه فکر میکنه که هنوز کلی راه مونده و بهم نزدیک تر نشده، به قلب عزیزت بگو امیدوار باشه و به سمتم حرکت کنه، بالاخره میرسه و من تو قلبم منتظرشم!!!!
این یکیم شب آرزوها وقتی بارون میبارید نوشتم آخه من وقتی بارون میاد دوست دارم دیدمو عوض کنم هر چه زیباتر،20 امتیاز!!!!!!!!!
تا هیچ صداقتی در آب نباشه؛ آب جاری نمیشه، تا هیچ صداقتی در عشق نباشه؛ عشق اوج نخواهد گرفت،تا هیچ صداقتی در ابر نباشه؛ بارانی نخواهد بارید و تا صداقتی در خورشید نباشه، خورشید گرمای عشقشو به هیچ کس نمیده!!!!!!!!!!!!!!!!!
این از اعماق قلبمه، حرف دله دیگه! کاریش نمیشه کرد....