به نام عشق

در کمال ناباوری برگشتم با کوله باری از غم و ناامیدی... هر وقت که دارم ناامید میشم وقتی لب چاقوام میامو به این وب سر میزنم... خدا من پریشان حال را به دست پرمهر و محبتت میسپارم... زندگی گرچه میگذره ولی خب میگذره.. ناامید چرا باید بود وقتی خورشید هنوز هر صبح همه جا را پر از مهربونیاش  میکنه...من میخوام کوله بار غمو رها کنم همین جا بزارمش و با امید دوباره و شروعی تازه آغاز کنم... من زندگی رو با تموم بدیاش رها میکنم... من از این پس آرام و رهایم

نظرات 2 + ارسال نظر
فهیمه پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:11 ق.ظ http://dokhtardooneh.blogsky.com

سلام عزیزم.خیلی قشنگ می نویسی.به نظرم کار خوبی می کنی که می خوای غمارو فراموش کنی.

محمد جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:31 ق.ظ http://maniyat.ir

سلام دوست گرامی
شما هم مثل بنده مدتی نبودید
امیدوارم همیشه با نا امیدی ها به همین شکل رفتار کنید و زندگیتون سرشار از امید و آرزو باشه
براتون آرزوی موفقیت و کامیابی میکنم
در پناه حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد